معجزهی ژاپن
با اینکه در دوره ای از قرن بیستم ژاپنی ها برای آمریکا احترام خاصی قایل بودند و به طور گزینشی از آن تقلید می کردند اما در مجموع تعارضات بین دو جامعه ژاپن و آمریکا تاریخی نسبتا طولانی دارد که این دو را به شیوه های گوناگون به صورت دو قطب اجتماعی - فرهنگی در پهنه جهانی درآورده است.
تعارضات بین دو جامعه ژاپن و آمریکا
چکیده:
با اینکه در دوره ای از قرن بیستم ژاپنی ها برای آمریکا احترام خاصی قایل بودند و به طور گزینشی از آن تقلید می کردند اما در مجموع تعارضات بین دو جامعه ژاپن و آمریکا تاریخی نسبتا طولانی دارد که این دو را به شیوه های گوناگون به صورت دو قطب اجتماعی - فرهنگی در پهنه جهانی درآورده است.
تعداد کلمات: 1363 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
با اینکه در دوره ای از قرن بیستم ژاپنی ها برای آمریکا احترام خاصی قایل بودند و به طور گزینشی از آن تقلید می کردند اما در مجموع تعارضات بین دو جامعه ژاپن و آمریکا تاریخی نسبتا طولانی دارد که این دو را به شیوه های گوناگون به صورت دو قطب اجتماعی - فرهنگی در پهنه جهانی درآورده است.
تعداد کلمات: 1363 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی
برگردان : کمال پولادی
در سالهای اخیر ژاپن موضوع توجه جهانی و بیشتر و صریح تر از همه موضوع توجه آمریکاییها بوده است. علت این امر به طور عام مربوط به پیروزی های ژاپن در عرصه توسعه اقتصادی بوده است. اما در مورد ایالات متحد به طور خاص مرتبط است با خروج اتحاد شوروی از صحنه جهانی که برای آمریکا نقش «دیگری» را داشت و انسجام داخلی و هویت ملی آمریکایی ها را تقویت می کرد و اینک که اتحاد شوروی از صحنه بیرون رفته است، ترس واپس ماندن از ژاپن و نزول در صحنه جهانی به واسطه صعود ژاپن در این صحنه جای آن را گرفته است. با اینکه در دوره ای از قرن بیستم ژاپنی ها برای آمریکا احترام خاصی قایل بودند و به طور گزینشی از آن تقلید می کردند اما در مجموع تعارضات بین دو جامعه ژاپن و آمریکا تاریخی نسبتا طولانی دارد که این دو را به شیوه های گوناگون به صورت دو قطب اجتماعی - فرهنگی در پهنه جهانی درآورده است. این تقابل افزاینده تطبیقی - تعاملی با عواملی همچون ناهمگنی فرهنگی در برابر همگنی فرهنگی، بزرگ بودن در برابر کوچک بودن، مهاجرپذیری در برابر مهاجر فرستی، تولید اندیشه های جدید در برابر وارد کردن اندیشه و غیره مرتبط است. این محور تعارضات اقتصادی - فرهنگی در نظام جهانی (به همراه مسائل مربوط به ملتهای اروپایی و ملت های مسلمان احتمالا بر فرهنگ و سیاست جهانی تأثیری اساسی خواهد داشت.
با اینکه در دوره ای از قرن بیستم ژاپنی ها برای آمریکا احترام خاصی قایل بودند و به طور گزینشی از آن تقلید می کردند اما در مجموع تعارضات بین دو جامعه ژاپن و آمریکا تاریخی نسبتا طولانی دارد که این دو را به شیوه های گوناگون به صورت دو قطب اجتماعی - فرهنگی در پهنه جهانی درآورده است. این تقابل افزاینده تطبیقی - تعاملی با عواملی همچون ناهمگنی فرهنگی در برابر همگنی فرهنگی، بزرگ بودن در برابر کوچک بودن، مهاجرپذیری در برابر مهاجر فرستی، تولید اندیشه های جدید در برابر وارد کردن اندیشه و غیره مرتبط است. این محور تعارضات اقتصادی - فرهنگی در نظام جهانی (به همراه مسائل مربوط به ملتهای اروپایی و ملت های مسلمان احتمالا بر فرهنگ و سیاست جهانی تأثیری اساسی خواهد داشت.
از دلایل اصلی توجه به ژاپن این است که در دوره معاصر این جامعه به عنوان «جامعه پیشگام» جلوه گر شده است. دلیل آن عبارت است از شیوه نوین در ساختن جامعه مدرن یا «پسامدرن» که برای خود ژاپنیها جالب است. به همین ترتیب «بین المللی شدن» و اخیرة «جهانی شدن» نیز به موضوع مرکزی زندگی تبدیل شده است. در ژاپن معاصر «بین المللی شدن» به بخش مهمی از نمایش دینی تبدیل شده است. این فکر که ژاپن مرکز دینی جهان است یا به طور بالقوه برای تبدیل شدن به مرکز دینی جهان آمادگی دارد، یک فکر قدیمی است که از آغاز عصر میجی در سال ۱۸۶۸ و بیش از هر وقت دیگر بعد از شکست ژاپن در ۱۹۴۵ به شکلی خاص نمایان شده است. گرایشی وجود داشته است که پیدایش جنبشهای پیاپی دینی از زمان آنچه که ژاپنیها آن را جنگ اقیانوس آرام می خوانند، به تنشها و فشارهای داخلی ژاپن نسبت داده شود( 1969 ,Mcfarland). حالا ما رفته رفته متوجه این مسئله می شویم که جنبش های جدید دینی مثل سوکاگاکای و رقیب آن دیسوکوسای کای هریک به طریقی و به صورت چشمگیری معطوف به جهانند. هر دو جنبش انگارههای مشخصی از مرکزیت ژاپن در جهان دارند، هر چند که در مورد جای ژاپنیها در این جهان نظرشان متفاوت است و به طور کلی سوکاگاکای (که حزب خاص خود را در مجلس ژاپن دارد) «تعدی خواه تر» و جدی تر است. این هردو جنبش برای خود طرح خاصی در «سیاست خارجی» و مشی مشخصی برای رابطه با دولتهای شرق و غرب دارند. هردو جنبش نیز فعالیت خود را با فکر صلح مرتبط کرده اند که این نیز اهمیت کمی ندارد).
شکست نهایی ژاپن در ۱۹۴۵، با پرتاب بمبهای اتمی آمریکا بر روی هیروشیما و ناکازاکی، موضوع صلح برای این کشور را به مسئله ای مهم و قابل آموزش تبدیل کرده است. هم سوکاگاکای و هم دیسوکوسای کای هردو فعالیت های زیادی برای صلح به صورت برگزاری کنفرانسها، دادن جایزه به دولتمردها در سطح جهان (نه فقط در دنیای غرب) به راه انداخته اند. سوکاگاکای، دانسته یا نادانسته، تفکر ژاپنی ها در زمان جنگ مبنی بر «جهان زیر یک سقف» را به شکلی پی می گیرد، در حالی که آموزه ناسیونالیسم پیش از جنگ را به کلی عوض کرده است. نکته اصلی در این جا این است که تعدادی از جنبشهای جدید دینی (که در مورد ژاپن از جمله شامل جنبش هایی است که از نیمه قرن نوزدهم رشد کرده اند) ژاپن را از زمان میجی به این سو آشکارا درگیر مسائل جهان کرده است. این جنبش های دینی مشروعیت خود را (گاهی به نحوی مناقشه انگیز از همین رهگذر کسب کرده اند، ضمن آنکه هم به مشارکت گسترده ژاپن در مسائل جهان و هم به تولید اندیشه هایی در باره نظم جهان کمک کرده اند. بخشی از این تلاش های سراسری متوجه کارهای آکادمیک مثل برگزاری کنفرانسها و انتشار نشریات ادواری است که دانش پژوهان غیرژاپنی، به ویژه غربی، را وارد فعالیتهای خود می کنند. در مورد کلیسای واحد، یعنی جنبشی با منشأ کره ای که در ژاپن نیز فعالانی دارد، من سیاست آنها را «چینی دوستی» توصیف کرده ام ( Robertson, 1985a ). سیاست آنها از جهتی به این فرض نادرست متکی است که جامعه دانشگاهی غرب از لحاظ سیاسی صاحب نفوذ زیادی است اما از سوی دیگر مبتنی بر این بصیرت است که پروراندن اندیشه های فرهنگی در بلندمدت کار پراهمیتی است.
بیشتر بخوانید : جهانی شدن و گفتمانهای هویت ملی
بررسی ارتباط بین دین و تلاش های ژاپن برای نوسازی در تعامل با غرب طی سالهای پس از ۱۸۶۸، همین طور تحرکات توسعه طلبی در آسیا و حوزه اقیانوس آرام و سرانجام برخاستن این کشور از خاکستر جنگ و صعود به اقتدار دهه های ۱۹۷۰، ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ غالبا به طور سنتی روی سرشت شین توی دولتی، به عنوان مذهب «مدنی» امپراتوری، در مرحله توسعه طلبی آن متمرکز شده است. بین سالهای دهه ۱۸۸۰ تا ۱۹۴۵ همواره رژیمهای ژاپن به طور رسمی و کاربردی شینتو را نوعی نظام اخلاقی، به ویژه کنفوسیانیستی، نه یک نهاد دینی به معنی دقیق کلمه، اعلام می کردند که یکی از دلایل آن تطبیق با نگرش غربی در مورد تمایز بین دین و دولت بود. در همین حال این نظر به صورت یک فکر رایج در آمده است که پس از لغو شین توی دولتی و استقرار اصل آزادی دینی به فرمان اشغالگران آمریکایی، بعد از جنگ جهانی دوم، مذهب در ژاپن تابعی از فرهنگی شده است که به طور روزافزونی جنبه غیردینی عرفی) می گیرد، نظری که رهبران سیاسی ژاپن نیز آن را نفی نمی کنند. واقعیت این است که با وجود انبوهی از کتابها و مقالاتی که طی سالهای اخیر در باره معجزه ژاپن» نوشته شده است، با کمال تعجب باید گفت به فرهنگ، به ویژه دین ژاپنیها، جز به صورت تجلیل رسمی و کلیشه ای توجهی نشده است. البته اخیرة اعتقادات و آیین های شینتو به عنوان بخشی از فعالیتهای اقتصادی و صنعتی ژاپن توجهی را به خود جلب کرده است.
معمای یکتا بودن ژاپن از این جهت که طی قرون متمادی، اما برای ناظران غربی از دهه ۱۸۶۰، رابطه خود را با جهان با چنان دقتی مدرج کرده است به رغم مطالب زیادی که منتشر شده است، هنوز کشف نشده باقی مانده است بنابراین هنوز این پرسش جای طرح دارد که چه چیزی در ژاپن پایه دقت شدید ” این کشور در برگزیدن دقیق آن چیزهایی است که باید از خارج گرفته شود؟ چگونه جامعه ای که در برخی جنبهها مظهر کوته بینی و بستگی های دوره بدویت است و در حالی که هنوز بسیاری از این خصوصیات را پشت سر نگذاشته است، رهبرانش همواره در پی آنند که جامعه خود را به یک جامعه جهانی شده تبدیل کنند؟ توجه من به این پرسش ها مربوط می شود به نحوه جدید جهان بودگی و جهانی شدن از سوی دیگر. من معتقدم به جای شیوه قدیمی، ولی هنوز رایج در نگاه به ژاپن، عنوان اینکه تحولات داخلی آن در مسیر مدرنیزه شدن ناشی از منشاء بیرونی است و از خارج برانگیخته شده است، باید نگرش جدید و درست تری اتخاذ کرد که می گوید سرچشمه تحول ژاپن در توانایی آن کشور از حیث وارد کردن گزینشی ایده ها از جوامع دیگر و تطبیق نظام مند آن با شرایط خود و همچنین جهت گیری آشکار در جهت تبدیل شدن به نوعی جامعه جهانی به شیوه خاص خود طی دوره اخیر است
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
معمای یکتا بودن ژاپن از این جهت که طی قرون متمادی، اما برای ناظران غربی از دهه ۱۸۶۰، رابطه خود را با جهان با چنان دقتی مدرج کرده است به رغم مطالب زیادی که منتشر شده است، هنوز کشف نشده باقی مانده است بنابراین هنوز این پرسش جای طرح دارد که چه چیزی در ژاپن پایه دقت شدید ” این کشور در برگزیدن دقیق آن چیزهایی است که باید از خارج گرفته شود؟ چگونه جامعه ای که در برخی جنبهها مظهر کوته بینی و بستگی های دوره بدویت است و در حالی که هنوز بسیاری از این خصوصیات را پشت سر نگذاشته است، رهبرانش همواره در پی آنند که جامعه خود را به یک جامعه جهانی شده تبدیل کنند؟ توجه من به این پرسش ها مربوط می شود به نحوه جدید جهان بودگی و جهانی شدن از سوی دیگر. من معتقدم به جای شیوه قدیمی، ولی هنوز رایج در نگاه به ژاپن، عنوان اینکه تحولات داخلی آن در مسیر مدرنیزه شدن ناشی از منشاء بیرونی است و از خارج برانگیخته شده است، باید نگرش جدید و درست تری اتخاذ کرد که می گوید سرچشمه تحول ژاپن در توانایی آن کشور از حیث وارد کردن گزینشی ایده ها از جوامع دیگر و تطبیق نظام مند آن با شرایط خود و همچنین جهت گیری آشکار در جهت تبدیل شدن به نوعی جامعه جهانی به شیوه خاص خود طی دوره اخیر است
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
بیشتر بخوانید :
تناسخ در آیین بودا
رابطه انسان و دین
جهانی شدن و کارآفرینی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}